مصاحبه با عابد رضایی فعال چپ و عضو اتحاد آنتی فاشیسم؟

1.لطفا خودتان را معرفی‌ کرده و دربارهٔ فعالیت‌های تا کنون خود توضیح دهید:
من عابد رضایی هستم، سابقا با احزاب و سازمانهای کمونیستی همکاری داشته و عضو فعال آنها بوده‌ام اما به دلیل مسائل گوناگون از ابتدای سال ۸۸ تا ابتدای شکل گیری اتحاد ضدّ فاشیسم به صورت مستقل فعالیت می‌کرده ام، همچنین به فعالیت در زمینهٔ موزیک انقلابی با عنوانه خلاف جریان میپردازم و جدای از این در زمینهٔ حقوق زنان، کودکان فعالیت داشته سابقهٔ وبلاگ نویسی و ایجاد تیمهای مخفی تبلیغاتی زیرزمینی کمونیستی نیز داشته ام.
2.دربارهٔ چگونگی شکل گیری و شروع فعالیت اتحاد ضد فاشیسم توضیح دهید:
در وقایع پس از انتخابات و حضور میلیونی مردم معترض در خیابانها تحت تاثیر اپوزیسیون و نیرو‌های راست و عدم حضور یک نیروی چپ سازمانده و تاثیر گذار که جامعه مصرانه نیازمند آن برای اعتراض به حکومت اسلامی و سرمایه بود از جانب ما نیاز به چنین تشکلی در صف مقدم مبارزات برای ما محرز گشت که عاری از هرگونه دروغ پردازی بوده و واقعی‌ باشد نه صرفاً در پشت صفحات اینترنت، تلویزیون و تاریخ
3. سبک کار اتحاد ضد فاشیسم و زمینه‌های فعالیت‌های این تشکل چیست:
اتحاد ضد فاشیسم تشکلی است زیرزمینی که با پخش بیانیه‌های خود در تعداد بالا در چند شهر بزرگ ایران اعلام موجودیت نموده و در زمینه‌های دانشجویی،زنان،کارگران و تیم‌های شهری و پخش نشریات در تعداد بالا به میزانه حد اعقل ۵۰۰۰ نسخه در هر شمارهٔ نشریهٔ اتحاد فعالیت می‌‌نماید.
4.تفاوت نشریات شما با نشریات دیگر سازمانهای چپ چیست:
در ابتدا پخش نشریه در تیراژ بالا آان هم در شرایطی که وضعیت جامعه توسط حاکمیت بسیار امنییتی است خود نیازمند میزان بالایی‌ از سطح سازماندهی و آگاهی‌ نسبت به شرایط موجود می‌باشد و این در صورتی‌ است که اکثر نشریات سازمانهای چپ مدعی ایران هیچگاه از پخش به صورت اینترنتی فراتر نمی‌رود آن هم به صورت نا‌ موفق و در گام دوم این نشریات نه به مانند دیگر نشریات چپ که به مسائل داخلی‌ سیاسی و بی‌ ربط به جامعه پرداخته و در غرب تدوین نمی‌‌گردند بلکه در داخل خود ایران تدوین و چاپ گشت و از آنجا که در شهرها توزیع میگردند و آن هم در شرایطی که نام کمونیسم در اذهان عمومی‌ تصویری مخدوش میآفریند مخدوش می‌‌آفریند حالتی آموزشی در جهت بالا بردن سطح آگاهی‌ مردم دارد.
5.دیدگاه اتحاد ضد فاشیسم چیست:
اتحاد ضد فاشیسم دیدگاهی‌ مارکسیستی از وقایع پس از انتخابات و شرایط رادیکال کنونی داشته که روز جهانی کارگر و روز جهانی زن نقطه عطف آن است و حضور میلیونی مردم شهر نشین و معترض در خیابانها را نتیجه تشدید آخرین تضاد طبقاتی میان طبقهٔ کارگر و سرمایه‌دار در نظام سرمایه می‌داند.
6.اهداف تشکل اتحاد ضد فاشیسم چیست و چه رویکرد‌هایی‌ دارد:
رسیدن به یک جامعه باز، دموکراتیک و دموکراسی به معنی‌ مردم سالاری آن بر اساس برابری انسانها در تقابل با سیستم الکترو کراسی (انتخابات سالاری) که حاکمیت موجود در جامعه به توسط آن سالهاست ندای هرگونه آزادیخواهی و برابری طلبی را با چوبهٔ دار،شکنجه و زندان پاسخ گفت است.
7.چه ارتباط و وابستگی‌هایی‌ بین اتحاد ضد فاشیسم و سایر احزاب و سازمانهای سیاسی در داخل و خارج کشور وجود دارد ؟
مشی ما در این زمینه نه تخریب نیروهای چپ در تقابل با راست که صرفاً میتواند نقدی سازنده در مسیر پیشرفت جنبش کمونیستی به هر بهایی بوده و هرگونه وابستگی چه به لحاظ تئوریک و چه تشکیلاتی به سازمان‌ها و احزاب مارکسیستی ایران را ردّ می‌کنیم و حتی عضویت در تشکل اتحاد ضد فاشیسم به معنای عدم عضویت در دیگر سازمان‌ها و احزاب می‌باشد، کما این که ارتباط با تشکل‌های چپ داخلی‌ در عرصه های مختلف جامعه از جمله دانشجویان و کارگران برای پیشبرد اهداف جنبش چپ را نیز ردّ نمی‌کنیم.
8. در آخر چرا آنتی فاشیسم؟
فاشیسم خود نتیجهٔ عروج مراحل بحرانی نظام سرمایه داری برای به شکست کشاندن یا پیشگیری از انقلابات کارگری است که خود بر اساس مراحل بحرانی این نظام تولیدی به توسط حاکمیت جامعه یا همان بورژوازی به وجود می‌‌آید، تاریخاً ما شاهد چنین اتفاقی‌ در پس انقلابات کارگری آلمان، ایتالیا و ایران بوده ایم ولی‌ آنچه که امروز قابل مشاهده است حاکمیت فاشیستی ایران که با سرکوب انقلاب کارگری و به انحراف کشاندن آن بر سریرهٔ قدرت با حمایت غرب نشست امروزه پس از سی‌ سال حکومت هر آن مورد تعرض از جانب محکومین نظام سرمایه داری خود میگردد اما نظام حاکم بر ایران در یک دو پارگی برای به زیر کشیده نشدن به توسط محکومین خود قصد بازگشتن به نقطهٔ عروج خود را دارد و در این میان به مانند سی‌ سال پیش باز هم سرمایه داری غرب که نظام جهانی‌ اش در ایران میتواند به صورت بنیادی واژگون گردد به توسط مدیای خویش قصد در بازگرداندن وضعیت گذشته با لاپوشانی و عبارت پردازی در شعارهای جدید را دارد اما آنچه برای ما ضروری گردید جلوگیری از پدید آمدن چنین شرایطی در جامعه بوده و خط حرکتی ما هر آن تعرض برای نابودی چنین موقعیتی برای نظام سرمایه داری می‌باشد که همان محو کامل نظام تولیدی موجود است اما اتحاد ضد فاشیسم با چنین تعریفی‌ و یک حرکت واقعی‌ در دل جامعه که راست هر آن در هر جناح آن به هدف خویش نزدیکتر میگردد و ضرورت چنین مبارزه ای در میان احزاب چپ که مسئله آنها نه سرنگون کردن این وضعیت که مسئله آنها سرکوب کردن و پیشی‌ گرفتن از دیگر جریانات به توسط مصادره است و خود را نه در جایگاه تقابل با نظام فاشیستی سرمایه داری ایران که در تقابل با جریانات چپ دیگر می‌‌بینند ما حضور خود را برای تقابل با فاشیسم اسلامی سرمایه داری ایران و سازماندهی کارگران و مردم را ضروری قلمداد می‌کنیم.



تشکل طبقاتی کارگران/ساشا مهرپرور

تشکل های توده ای و طبقاتی کارگران تنها راه فراروی از وضعیت موجود اند!
اکنون عده ای از فعالین و رهبران جنبش کارگری دربندند؛ فعالین بسیاری تحت فشارهای متعدد امنیتی و اطلاعاتی به سر می برند و در بین 5 زندانی سیاسی که در هفته های اخیر به طرز وحشیانه ای اعدام گردیدند، 1 کارگر، 1معلم و سایرین نیز از میان زحمتکشان جامعه بودند. حدود سی افغان که همگی کارگر و پناهجو بودند در میان سکوت و غائله های دیگر سیاسی گم شدند و به چوبه های دار سپرده شدند.
رژیم سرمایه داری اسلامی، طی سی سال حاکمیت اش بارها سعی کرده که از طریق ارعاب و کشتار و زندان و شکنجه سکوت و خفقان را حاکم نماید و سعی دارد با زیر فشار گذاشتن فعالین و رهبران جنبش کارگری خدشه ای در سیر فعالیت های جریانات کارگری ایجاد نماید و سایه ای از تردید و دودلی و سست ارادگی را بر جنبش کارگری بیفکند. اما این خیال باطلی ست!
همانطور که همه می دانیم اول ماه مه امسال با شکوه تر از هر سال و با حضور هم بسته همه جریانات موجود در جنبش کارگری و با رهبری جناح چپ جنبش کارگری برگزار گردید و پرچم سرخ در روز جهانی کارگر افراشته شد.

رژیم جمهوری اسلامی در طول حیات خویش متناوبا اقدام به اعمال سرکوبگرانه نموده و فشار های گوناگونی را با شدت های گوناگون متوجه فعالان جنبش ها و عرصه های مختلف فرهنگی – اجتماعی – سیاسی نموده است، اما هربار افراد و جریاناتی مصمم و تلاشگر از این بستر سرکوب شده برخاسته اند که هرگز مرعوب اقدامات مستبدانه صورت گرفته نشدند.
در یک ماه اخیر نیز شاهد آن هستیم که فضای اختناق و اعمال سرکوبگرانه از جانب رژیم اوج گرفته و در پروژه های متنوعی نمود یافته است، از جمله طرح های نخ نما و نفرت انگیزی چون مقابله با بی حجابی!
هتک حداقلی ترین آزادی های سیاسی و اجتماعی و خشونت و جنایت سازمان یافته رژِیم که فجیع ترین آن در شکل اعدام مکررا علیه زندانیان سیاسی و غیر سیاسی اتفاق می افتد، دستگیری و صدور احکام طویل المدت برای فعالین جنبش های کارگری، دانشجویی، زنان، حقوق کودک و... و برخورد های روزمره با مردم در خیابان ها به بهانه عدم رعایت پوشش اسلامی، بسته شدن فضای دانشگاهی و لغو امتیاز نشریات دانشجویی، احضار مکرر فعالان دانشجویی به کمیته های انضباطی و صدور احکام تعلیق تحصیلی همه از مصادیق هرچه بسته تر شدن فضای اجتماعی – سیاسی در ایران و خطیر تر شدن رسالت جنبش های اجتماعی و در راس آنها جنبش کارگری می باشد.

مساله بسیار حیاتی که باید اذهان عمومی را بدان حساس نمود اینست که اگرچه در منگنه قرار گرفتن رژیم جمهوری اسلامی بوسیله فشار های بین المللی در سرکوب داخلی بسیار موثر می باشد و وحشت رژیم بحران زده را که در بعد داخلی هم دچار تنش های جدی شده افزایش می دهد، اما این تنها خواست بنیادگرایان رژیم بحران زای جمهوری اسلامی نیست! بدون شک با پیش رفتن نیروهای پیشرو و سوسیالیست در جنبش های اجتماعی به ویژه در جنبش کارگری و متعاقبا در جنبش دانشجویی و زنان، نیروهای امپریالیستی که با ترفندهای گوناگون و تقویت جریان های متخاصم بحران خاورمیانه را دائما تمدید می کند و اپوزسیون لیبرال رژیم که جناح حسرت به دلان حمله نظامی امریکا را نمایندگی می کردند، که دست در دست لیبرال های پوزسیونی که در دسته جات اصلاح طلب و دموکراسی خواه فرصت طلبانه گرد آمده اند، خر خود را می رانند، همه و همه از مرعوبین بازگشت جریانات چپ و سوسیالیست به عرصه های مختلف اجتماعی و از طرفداران سرخوش هرگونه اقدام سرکوبگرانه علیه گرایشات سوسیالیستی در درون جنبش های اجتماعی هستند که هرگز خوش نداشته اند جریانات ناسازی که در پیشبرد پروژه های رنگارنگ مزین به نام دموکراسی خواهی مطلوب ایشان تمکین نمی کنند ، دست بالا را در این جنبش ها به خود اختصاص دهند و به همین جهت لحظه ای از نفوذ و تلاش برای کسب رهبری این جنبش ها و به ویژه در جنبش کارگری فروگذار نبوده و نیستند و بنابراین ابدا جای تعجبی ندارد که با سرکوب گرایشات رادیکال چپ کارگری امروز در درون جنبش ها توافق ضمنی داشته باشند و به هیچ کجای دموکراسی خواهی نیم بندشان هم بر نخورد!
در اینکه چپ به واسطه دینامیسم بالنده درونی خود و با توجه به شرایط فلاکت بار معیشتی و فقدان حداقلی ترین آزادی های سیاسی و اجتماعی ( که بویژه طبقه کارگر و زحمتکش را در محرومیت مطلق قرار داده است) این قابلیت را دارد که در متن شرایط پر تلاطم کنونی به نیروی اجتماعی عظیم و غیر قابل مهاری بدل شود تردیدی نیست، اما کیست که نداند سرکوب نهادینه شده و فقدان انسجام میان اعتراضات فزاینده، به واسطه غیاب تشکل های توده ای و فراگیر کارگری و عدم سازمان جنبش های اجتماعی گوناگون، تا چه اندازه سازمان یابی جنبش ها و جریانات گوناگون به ویژه جنبش کارگری را دچار اخلال نموده است.
اما با درک ضرورت ایجاد تشکل های مستقل کارگری از چند سال گذشته تا کنون، شاهد آن بوده ایم که تلاش های بسیاری برای تحقق این مهم از سوی فعالان و پیشروان جنبش کارگری صورت پذیرفته است و به ویژه در ماه های اخیر تلاش هایی جدی و متعددی در اقصی نقاط برای سازمان یابی کارگران صورت پذیرفته است.

علاوه براین ، زندگی روزمره کارگران بهترین آموزگار برای درک تعرض فزاینده سرمایه داران و دولت حامی آنان با کار و زندگی و حقوق انسانی بنیادین کارگران و زحمتکشان است. در متن مواجهات روزانه با سودمحوری سرمایه سالاران و با درگیری مستقیم در مناسبات استثماری نظام حاکمیت سرمایه است که کارگران پی به ضرورت ایجاد تشکل های طبقاتی و توده ای می برند که آنان را در مسیر مبارزات طبقاتی و ضد سرمایه داری شان یاری می دهد و از شدت تهاجم وحشیانه و غارتگرانه سیاست هایی که در پرتو اصل 44 تداوم و تشدید اعمال سیاست های اقتصادی نئولیبرالی را تحقق می بخشد، می کاهد. کارگران در می یابند که تشکل های توده ای و مستقل کارگری، نه ظرفی برای همکاری طبقاتی که جایگاه مشخصی برای پیشبرد مبارزه طبقاتی و رویارویی طبقه کارگر و سرمایه داران است و به ویژه در برهه فعلی تا چه حد کارویژه های سیاسی مشخص خود را نیز دارا است.
روشن است که تشکل های توده ای و طبقاتی کارگران ، تشکلی است که از دولت، قوانین و نهاد های آن در هر شکل و شمایلی کاملا مجزا و استقلال یافته است و تکیه گاه و اهرم فشار آن نیروی مادی کارگران است و در وضعیت کنونی که ضد انسانی ترین و استثماری ترین شرایط زیست بر هستی کارگران تحمیل شده است و سرکوب به انحاء مختلف (عمومی و اختصاصی طبقه کارگر) بر کارگران بار می شود، بی گمان این تشکل های طبقاتی کارگری هستند که به مثابه دستهای جنبش کارگری عمل نموده و گلوی سرمایه داری را برای احقاق حقوق بدیهی و بدوی و دستیابی به خواست های آنی کارگران می فشارند و روشن است که باید عزم ایجاد تشکل های توده ای _ طبقاتی کارگری را در همین فضای بسته و به موازات سرکوب های گسترده داشت و نمی توان آن را موکول به فضای گل و بلبلی نمود که تنها در تخیل می گنجد.
بنابراین درک این مساله از سوی کارگران ضرورت دارد که تا کارگران در یک هم بستگی و اتحاد استراتژیک طبقاتی در کنار یکدیگر نایستند، و تا جنبش های معلمان، زنان و دانشجویان به وحدت استراتژیک با جنبش طبقه کارگر دست نیابند، حداقلی ترین مطالبات فوری نظیر پرداخت حقوق معوق ، لغو قرارداد های موقت، افزایش دستمزد به تناسب نرخ تورم، لغو کار کودکان، پرداخت بیمه بیکاری و احقاق جزئی ترین آزادی های سیاسی و اجتماعی برآورده نمی شود و نمی توان به چشم انداز سوسیالیستی در مسیر مبارزات طبقه کارگر امید داشت.

نکته مهم دیگری که باید بدان اشاره نمود مساله ایست که با کارایی، سلامت و صحت انجام وظیفه خطیر طبقه کارگر پیوند تام دارد .
این امر کاملا طبیعی و قابل فهم است که در جنبش کارگری دیدگاه ها و نظرات متنوع و متفاوتی فرصت ظهور و بروز یابد، اما به هر حال باید میان انحراف در دیدگاه و تفاوت در نظرگاه قائل به تفکیک بود.
از شواهد و قرائن کاملا پیداست که هم پوزسیون و هم اپوزسیون لیبرال هردو به خوبی دریافته اند که جنبش کارگری تا چه حد استراتژیک است و نفوذ در آن و تلاش برای جهت بخشیدن به تحرکات آن تا چه حد برای جریانات مختلف راست ضروری است.
در واقع راست ها کلید اخته کردن پیشرو ترین جنبش اجتماعی در مقابله با تهاجم و سرکوب حکومت سرمایه یعنی جنبش کارگری را در به محاق راندن گرایشات چپ و سوسیالیست در درون این جنبش یافته اند تا از این طریق جنبش کارگری را دچار انحرافات بنیادین نمایند و آن را از پیشبرد اهداف مترقی و انجام وظایف اجتماعی- سیاسی اش باز بدارند.
بنابراین طبیعی است که تقویت قطب راست و غیر سوسیالیستی در درون جنبش کارگری، هم توسط نیروهای امپریالیستی و هم اپوزسیون لیبرال در سمت و سو دهی به این جنبش در راستای برنامه های دموکراسی خواهانه اش! مفید واقع می شود و هم طبق سنت مالوف و معمول در همه جای دنیا این جریانات و اتحادیه ها و تشکل های زاییده از آنها همگی مهمترین وظیفه خود را تحت هر شرایطی مقابله با خطر سرخ! تعریف می کنند و به سرکوب تشکل های با گرایش چپ دامن می زنند و از سوی دیگر نیز، زمینه را به خوبی برای یک برنامه بلند مدت آشتی طبقاتی فراهم می آورند و اندک دستاوردهای جنبش واقعی طبقه کارگر را نیز به باد نابودی می سپارند.
روشن است که امریکا به مثابه سردمدار سرمایه داری جهانی، بزرگترین سناریست این قبیل جریانات در همه جای دنیا و از جمله در ایران است و برای پیگیری برنامه ها و طرح های خود در آینده ایران ، حساب سنگینی بر روی جنبش کارگری باز نموده است.
در چنین شرایطی بی تردید گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری ، علیه تبدیل شدن جنبش کارگری ایران به ابزار اجرای سیاستهای امپریالیستی آمریکا قاطعانه خواهند ایستاد و نسبت به هرگونه نمودی که دال بر نفوذ خط پیش برنده سیاست های امریکا در جنبش کارگری باشد (که با تکیه برفعالان گرایش راست جنبش کارگری صورت می پذیرد) موضع گیری نموده و واکنش مناسب نشان خواهد داد .

بار ها بر این نکته تاکید شده است اما ذکر مجدد آن به سبب اهمیت زاید الوصف این مساله ضروری است که تحقق آزادی ها و مطالبات دموکراتیک تنها از عهده کارگران و زحمتکشانی بر می آید که نه تنها برای خواست ها و حقوق اختصاصی خود و هم طبقه ای هاشان می جنگند و علیه نظام استثماری سرمایه داری و جهت تحقق برابری در بهره وری از ثروت های جامعه مبارزه می کنند، بلکه به سبب ناتوانی و عقیم بودن جریانات گوناگون راست و فقدان تاریخی بورژوازی پیشرو و مترقی ، اعم از رفرمیست و دموکراسی خواه تا مشروطه خواهان شیپور به دست، تنها طبقه کارگر است که می تواند در برابر استبداد سرمایه و سرکوب زاییده از ماشین دولت حامی سرمایه بایستد و در مسیر مبارزات خود دموکراسی واقعی و آزادی های اجتماعی – سیاسی را به ارمغان آورد .
و این دستاوردها تنها در گرو گام موثری در مسیر گسترش و قدرتمند سازی جنبش کارگری صورت می پذیرد که همانا ایجاد تشکل های توده ای و طبقاتی کارگران است. پس در مسیر اتحاد کارگران به مثابه یک طبقه جهانی در این موقعیت ناگوار جغرافیایی باید بگوییم: کارگران ایران! متشکل شوید!

پله ای شدن طبقه کارگر و عاقبت انقلابی آن/بهنام شادخو

در این جا فرصت به دست آمده برای خود را نمی خواهم صرف تشریح اموری جزیی از قبیل غیر بهداشتی بودن محیط های کارگری، تعویق در پرداخت دستمزدها ، کمک خرج بودن کودکان و دختران جوان برای خانواده های زجر دیده خود و . . . بگذرانم. چرا که اگر خوانندگان پر مدعای این مقاله که هر مساله از جنبش کارگری را به شرط آن که منافعی در پی داشته باشد به خود ربط داده از این امور آگاه نباشند همان بهتر که تشریف برده و سر در زباله دانی تاریخ سرمایه داران کرده و محتویات نشخوار نشده ذهنشان را در آن قی کنند. مدعی نیستم که اکثریت فعالین جنبش کارگری در فهم نیازهای واقعی این طبقه معلوم الحال کوتاهی کرده و یا راه را به اشتباه رفته اند و از طرفی در پی آن نیستم که علل ناکامی جنبش کارگری در ایران (پس از انقلاب 1357) را موشکافانه به مخاطبین خود عرضه کنم. روی صحبت من با آن کسانی است که خود طبقه کارگر نسبت به آن ها روی ترش کرده و احساس می کنند که آن قشر مربوطه نماینده واقعی آنان در دستیابی به حقوق از دست رفته خویش نبوده و نخواهند بود. به راستی عجیب نیست که هر بار تیغ نقدی بر پیکر فربه آن ها فرو می نشانی با کلی ادا و اطوار و ارائه شمار زیادی مقاله و کتاب سعی در اثبات این نظریه دارند که: راه رهایی این طبقه مفلوک – البته به زعم خودشان – انقلاب است و بس. اما معضل اصلی درست در همین منطقه از این نبرد نابرابر اتفاق می افتد و آن همانا چیستی انقلاب و نحوه شعله ور شدن زبانه های سوزان آن می باشد. انقلابی که با همه آرمان های ریز و درشتش به وقوع می پیوندد و با کمی گذشت زمان کاشف به عمل می آید که وضعیت معیشتی کارگران همانند اوضاع قبل از انقلاب می باشد نتیجه ای به دست من نداده غیر از آن که طبقه بورژوا کمی احساس خستگی کرده و برای رفع آن خوشگذرانی را با چاشنی انقلاب مزه مزه کرده و از آن ابراز رضایت می کند .

***

ماجرای پله ای شدن طبقه کارگر از لحاظ مناسبات اجتماعی و بالاخص اقتصادی مرا به یاد حکایتی می اندازد که نشات گرفته از فضایی انتزاعی و ذهنی به تهیه کنندگی نظام سرمایه داری می باشد:
در پایتخت کشوری در حال توسعه، از مجسمه ای در یکی از میادین شهر به مناسبت سالروز افتتاح اولین کارخانه صنعتی در آن ایالت پرده برداری شده و اقشار مختلف مردم در این مراسم شرکت داشتند. مجسمه نشان دهنده مردی هیکلی، چهار شانه و خوش پوش بود که در اذهان همگان یادآور همان کارخانه صنعنی فوق الذکر بود. بله ایشان موسس آن کارخانه بودند. در میان کف و سوت ممتد حضار، سخنرانان که تعدادی از آنها سرکارگر آن کارخانه مذکور بودند به ایراد نظرات خود پرداخته و در انتها با تعارف شربت و شیرینی مراسم به خوبی و خوشی به پایان رسید.
فرزندان آن پدرانی که قریب 30 سال پیش در آن جشن شرکت داشتند در سالروز افتتاح اولین کارخانه صنعتی به خیابان ها ریخته و در مجاورت همان مجسمه با اعلام این که خواستار همسان سازی حقوق همه کارگران هستند به آکسیون خود پایان دادند. اما خبر رسید که در خیابان های منتهی به میدان مذکور بین مردم زد و خورد و درگیری رخ داده و خوب دارند از خجالت همدیگر در می آیند. در همین بین تعدادی از کارگران چکش به دست به مجسمه مذکور حمله برده و چون به شانه های موسس کارخانه امکان دسترسی نداشتند (به جهت لیز بودن سنگ بر اثر بارندگی) ضرباتی کاری را بر پایین تنه آن مجسمه نگون بخت وارد آوردند. به علت جنس عالی و سخت سنگ (سنگ مذکور از جنس خارا بود) تنها تکه هایی کوچک و خرد بر زمین ریخت و حمله کنندگان خسته از ضربات وارده بالاخره بی خیال شده و قبل از دخالت پلیس امنیتی راه منازل خود را در پیش گرفتند. از تعداد زخمی های این حادثه (می گویند کشته ای در کار نبوده) اطلاع موثقی به دست نیامده اما نوه گان همان تظاهر کنندگان و از همه مهم تر حمله کنندگان به مجسمه مرد موسس وقتی در کتاب های ادبیات خود به این جمله انتهایی از داستان که: " خرده سنگ های ریخته شده در پای مجسمه مرد موسس روزی انقلاب خواهند کرد. " مواجه می شدند از معلمان خود در این باب سوال می کردند و غالب اوقات مرد یا زن مدرس با برداشتن عینک خود که به نوعی درنگ و تاملی می توانست به آن خاطرات دور باشد تبسمی بی حال تحویل کلاس می دادند و می گفتند: " آنها (کارگران نیمه معترض – نیمه موافق) به افسانه پیوند خورده اند و حقیقت واقعی شان در پای همان مجسمه، قربانی همان قطعه سنگ های کوچک کنده شده توسط چکش اجدادتان شد. "
معلم که بعد از این سخنان بی تفاوتی دانش آموزانش را از ایراد این جملات در صورت تک تک آن ها مشاهده می کرد ادامه داد : " خب بچه ها از درس عقب نیفتیم. "

***

علت پله ای شدن طبقه کارگر در کشور ما می تواند در شیوه و میزان متفاوت در دریافت دستمزدها خلاصه شود که همین امر باعث بالا پایین شدن این طبقه در سطوح اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی خواهد گردید. این شگردی زیر پوستی و منحوس از جانب سرمایه داری است. اما آیا واقعیت همین است؟
بارها این سوال در ذهن فعالین کارگری نقش می بندد که این طبقه چرا دچار خیزش نهایی نشده و به سوی انقلاب سوق پیدا نمی کنند. بنده دلایل عمده این فعالین عزیز را به دیده منت می پذیرم اما نمی توانم قبول کنم که این طبقه رنجبر در این دوره همانند قرون 19 و حتی 20 تعریف شوند خطوط کلی تعریف کارگر خدشه ناپذیر و هنوز راهنمای خوبی برای شناسایی این طبقه می باشد. ولی در قرن حاضر کارگران با هم متفاوت شده اند. اگر قبول ندارید لااقل پذیرا باشیم که نظام سرمایه داری ترفندهای قدیمی و کهنه خود را به سطل آشغال انداخته و سناریوی پیچیده تری را برای این طبقه به نگارش در آورده است. در همین کارخانه های شهرمان کارگرانی در کنار یکدیگر کار می کنند که از لحاظ حقوق در یافتی، مزایا، بیمه و مالیات با هم در تضادی عمیق به سر می برند. آیا در قرن 19 کارگران کارخانه همسان تر از حال حاضر نبودند و آیا وقوع انقلاب کارگری در این دو دوره علل یکسانی دارد؟ بورژوازی در این دوره با این فکر بکر خود کارگران را به جان هم انداخته و فرصت اعتراض و اعتصاب را از آنها دزدیده و از این مال مسروقه پربها در جهت تضعیف طبقه کارگر بهره می برد. اگر در این بین مخالفتی اتفاق بیفتد پراکنده بوده و انگشت کارفرمای باوجدان که راه درب خروجی کارخانه را به آن طبقه اندک معترض نشان می دهد نماد سرکوب و خفقان در قرن 21 شناخته خواهد شد. حالا بماند که شما فعالین جان بر کف ادعا می کنید شکستن انگشت کارفرما از کشتنش آسانتر است.
جنس مصالح مستعمل در ساختمان انقلاب باید تغییر کند و گرنه این شکاف طبقاتی در بین همین طبقه کارگر افزایش پیدا کرده و آن وقت به جای ساخت این بنای خوش نما (انقلاب) باید خود همین طبقه عقیم را بسیج گردانیم که این خندق اختلافات را اول از همه پر کند آن هم با همان مصالحی که قرار بود با کمک آن برای طبقه کارگر انقلاب به ارمغان بیاوریم. مصالح مستعمل قدیمی هم صرف سنگ پراکنی کارگران به طبقه ارتجاعی حاکم می شود، بدون آنکه حتی یک سنگ به سپر ماموران امنیتی اصابت کند.
بنده منکر وجود واقعی انقلاب که در پی آن رهایی حقیقی طبقه کارگر اتفاق می افتد نبوده و نیستم ولی این طبقه جدای از مشکلات اقتصادی دچار نسیان فرهنگی شده و در این چند دهه گذشته در ایران روی این مقوله مانور لازم داده نشده است. ادبیات کاربردی این طبقه چقدر تغییر کرده و آیا تنوعی در ارضای نیازهایش ایجاد شده است؟ چرا نیازهای کارگران را در مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اولویت بندی کرده و مدعی هستیم که با برطرف کردن مشکلات اقتصادی طبقه کارگر همه معضلات آنان حل می شود؟ ما هم که داریم همان مطلق گرایی طبقه بورژوا را در دستور کار خود قرار می دهیم و با یک جانبه گرایی سعی در القای نظرات دگم خود داریم.
کارگری که هفتگی حقوق دریافت می کند و نصف پرداختی اش را گرفته نگرفته از جانب کارفرما با این عذر و بهانه مواجه می شود که چون بازار 50% باقیمانده را به صورت چک 3 الی 4 ماهه پرداخت می کند فعلاً تشریف ببرید سماغ بمکید تا چند ماه دیگر، اعتراض می کند که : " یعنی چه؟ من در این هفته علاوه بر وظیفه محول شده 10 ساعت بیشتر در کارگاه مانده ام و جور بقیه همکاران را که به علت غیبت یا بیماری حضور نداشتند کشیده ام که این هفته مزد بیشتری به خانه ببرم آن وقت شما کمتر هم داده اید و حال و روز مرا به خدا حواله می کنید؟ من حقم را تمام و کمال می خواهم. نه کمتر نه بیشتر. "
همین کارگر و کارگرانی از این دست اگر از لحاظ فرهنگی بر روی ذهن آنها کار می شد که این 10 ساعت بیشتر ماندن یعنی استثمار جسم و جان تو و بهره کشی از عرق جبینت، حالا از دست کارفرما به علت به آشوب کشیدن فضای کارگاه و تشویش خاطر اذهان منکوب کارگران دیگر نامه اخراجش را در یافت نمی کرد. اخراجی که با طرح شکایت کارگر در مجامع بالاتر نه تنها عایدی ای برایش ندارد بلکه باید شانس بیاورد که بابت آن اعتراض دادگاهی نشود.
طبقه کارگر پله ای می شود چون از فقر شدید فرهنگی در بین خانواده های کارگران بی خبریم چون کمبود عاطفه بین زن و شوهر کارگر و بین آن ها و فرزندانشان را به حساب نمی آوریم و همچنان بر نظریات مزخرف خود پافشاری می کنیم که: بالاخره این طبقه روزی متوجه خواهد شد که راه نهایی او برای گسستن این زنجیر های ارتجاع چیست ؟
برای طبقه ای که برخی از صنوف شغلی اش را نه برحسب کالای تولیدی شان و احیاناً کیفیت کارشان بلکه بر این اساس که چقدر مواد مخدر استفاده می کنند تا بتوانند چند ساعتی را در حال لول خود کار کنند می شناسند دیگر صحبت کردن از تغییر و واژگونی در حال و روز این طیقه امری مضحک و بیهوده است. وقتی پای صحبت همه آن کارگران در صنوف مذکور می نشینی متفق القول اعلام می دارند که: " بعد از بیست و اندی سال کارگری شما اولین کسی هستید که از حال اصلی ما جویا می شوید. کجا بودید تا حالا ؟ . . . جواب بده دیگه خوش تیپ. "
از آن سو دوباره زبان کارفرمای سر در برف کرده دراز می شود که: همین کارگران معتاد وقتی به منزل می رسند اگر در اتاق بساط تریاک کشی اش را نبیند زمین و زمان را به هم می دوزد و به همسرش فحش رکیک داده و زیر ضربات مشت و لگدش گرفته و مرتب به او متلک می اندازد که : فاحشگی امروز چقدر عایدت کرده؟ زود رد کن بیاد. با ولع پول را در دستان پینه بسته خود لمس می کند و با پوزخندی به زنش پول تریاک امشبش را برمی دارد و بقیه را به سمت زن پرتاب می کند غافل از آن که دختر یا پسر خردسالش گوشه پرده را کنار زده و آنها را می نگرد. فرزندان همان پدران و مادران مفلوک در این اندیشه سیر می کنند که روزی انتقام می گیریم. اما از چه کسی؟ کارفرما جواب می دهد: به طور حتم من آن کسی نیستم که بخواهد جواب پس بدهد. ایشان راست می گویند . انقلاب کارگری قرار نیست باعث ریخته شدن خون از بینی حتی یک سرمایه دار محترم شود. تنها می ماند آن چرخ نامتعادل تسلسل اقتصادی در جوامع سرمایه داری که با چرخشش سبب سرگیجه ای مداوم برای طبقات زجر کشیده در فضایی افیونی و فحشایی می گردد. اگر خیلی برای این طبقه دل می سوزانیم (البته نباید دل سوزاند بلکه باید با دردشان زیست کنیم) مواد اولیه این چرخ قدرتمند را به همراه عناصر نگه دارنده آن شناسایی کنیم و در مجامع کارگری برایشان از خون آشام بودن این هیولا ( دستگاه اقتصادی سرمایه داری ) قصه ها بگوییم و صدای به هم ساییدن دندانهای آنان را نشانه معجزه ای غیر قابل پیش بینی قلمداد نکرده بلکه تنها با این موج خشم آگین مبارک و میمون خود را به لجنزار پول پرستان زده و آن را تبدیل به زمینی حاصلخیز برای کشت آرمان ها و تفکرات طبقه کارگر گردانیم. قرار هم نیست یک روزه این لجنزار عفن به گلستان تبدیل شود.
این که چرا نوع ارتباطات ما با این طبقه دچار اشکال شده در تخصص بنده نیست اما ما هم گوشمان پر است از این که اقتصاد را روبراه کنید همه چیز سر جایش قرار می گیرد. قرار نمی گیرد که هیچ بلکه یک نظام سرمایه داری دیگر با طرح جلدی خوش آب و رنگ و با آخرینVERSION روانه بازار می گردد که همان کارگران اولین و آخرین مشتریان و فریب خوردگان این وادی لقب می گیرند . مشتریانی که خود تولید کننده اصلی آن هستند و فریب خوردگانی که گول ظواهر این محصولات لوکس و تزئینی را خورده و بعد از خرید با غرور به نزد همسران و احیاناً فرزندان خود می روند. دیگر از توصیف خوشحالی و وجد کاذب آن منزل کارگری سخن به میان نیاید برای همه ما مدعیان پر طمطراق بهتر است .
رفقای کارگر دوست من، کانالیزه گردیدن رابطه کارگر با فعالین کارگری مستلزم یک دیدار رو در رو با یکدیگر است. ما با آن ها اُخت نشده ایم. صمیمیت و فهم آگاهی با هم رابطه ای مستقیم در روابط اجتماعی دارند. آگاهی رساندن منهای صمیمیت به این طبقه با هر چارچوب فکری که باشد این تذکر ویژه را از یادمان می برد که :طبقه کارگر خودش راهش را در این تونل وحشت سرمایه داری پیدا می کند . خواهش می کنیم شما چراغ راهش نباشید فقط سوخت آن چراغ را تامین کنید. همین و بس.

انفجار خودبخودی توده ها و خطر راست ارتجاعی

امیر محسن محمدی
جنبش های «خودبخودی» در تحولات اجتماعی همواره نقش کلیدی را در به سرانجام رساندن تحولات داشته اند، حتی می توان ادعا کرد در سازماندهی شده ترین تحولات بنیادی و انقلابات این جوشش خودبخودی اعضا و توده های مردم بودند که در کنار رهبری جنبش ها به نتیجه رسیده اند، از طرف دیگر باید توجه داشت تحرکات اجتماعی خودبخودی در تاریخ به هیچ وجه بصورت مجزا و خالص نبوده اند چراکه در اینصورت به یک حرکت مکانیکی صرف تقلیل می یافتند(1). در جامعه ی کنونی ما نیز این تحرکات اجتماعی در کنار رهبری آگاهانه ی رهبران واقعی جنبش عمومی به نتیجه خواهند رسید، رهبرانی که از متدلوژی خود هیچ نشانه ای به جا نمی گزارند و با همین ویژگی مشخص است که در تمام تاریخ در صف مقدم مبارزات طبقات تحت ستم قرار می گیرند، رهبران واقعی جنبش اعتراضی مردم ایران نیز از شخصیت رویایی خود سندی بجا نمی گزارند چراکه اساساً برای آن ارزشی قائل نیستند. در جنبش کنونی ما عناصر بسیار زیادی از این دست وجود دارند اما هیچ کدام به عنوان عنصر اصلی به حساب نخواهند آمد به عبارت دیگر از این منظر اصل «سنترال دموکراسی» در رهبری اعتراضات در ایران باید رعایت شود.
به جرات می توان ادعا کرد در تمامی انقلابات پیشروانه و تحولات بنیادی اجتماعی در جهان عنصر «خودبخودی» و جوشش طبقاتی به هیچ وجه از سوی رهبری آگاهانه نادیده گرفته نشده است بلکه این عنصر پرورش داده شده و از اشتباهات پاکیزه شده تا بتوان با تئوری های مدرن طبقاتی به یک جنبش یکدست برسد، از طرف دیگر باید توجه داشت در جنبش اعتراضی امروز ایران توجه به این امر خودبخودی توده ها از طرف رهبران واقعی بسیار ضروری می نماید چرا که تایید این خودبخودی بودن نیروی محرکه، جوشش نیروبخش و عنصر عمیق وحدت آن خواهد بود. مهم تر از انگیزش توده ای باید در نظر داشت که این تایید خودبخودی نفی مصنوعی و ماجراجویانه بودن حرکت اجتماعی است نه چیزی که اکنون از نظر تاریخی در ایران لازم آمده است، این شناحت تئوریک شناخت آفرینندگی ارزشهای انسانی نیز هست و پیوند میان رهبری آگاهانه و جوشش خودبخودی هم می باشد، درصورتی که در تحولات امروز ایران عده ای با ادعای کذب رهبری، ماجراجویی های کودکانه و ساده ی خود را با فرصت طلبی چندش آوری به توده ها نسبت می دهند.
در حال حاظر چپگرایان ایرانی باید این نکته را در نظر داشته باشند که تئوری های طبقاتی و اعتقاد به تحزب به هیچ وجه در تضاد با رویکرد خودبخودی امروز ایران قرار نمی گیرد، هرچند که این احساسات بوسیله ی فعالیت های سیستماتیک و تربیتی از طرف گروه رهبری آگاه شکل نگرفته اند بلکه در طی تجربیات روزمره در مواجه با فاشیسم مذهبی و طبقاتی کسب شده اند. درصورتی که برای طبقات پیشرو این تضاد حل نشود و نسبت به جنبش خودبخودی کنونی بی اهمیتی نشان دهند یا در بدترین وضع مانند عده ای دیگر آن را بی ارزش به حساب بیاورند عامدانه از دادن جهتی آگاهانه به آن خودداری کرده اند که مسلماً به نتایج بسیار وخیم و پسروانه ای خواهد انجامید چراکه بعضی مواقع جنبش خودبخودی طبقات زیردست را بخشهایی از راست ارتجاعی طبقات حاکم همراهی کرده است به عنوان مثال در هنگام بحران اقتصادی کنونی با ایجاد نارضایتی عمدی به عنوان توطئه ای خودخواسته در طبقات زیر دست و جهت دهی نامرئی به جنبش خودبخودی مردم موجبات عدم تبدیل جنبش به عامل مثبت سیاسی را فراهم کرده تا بتوانند به تضعیف عینی دولت با هدف استحاله ی حکومت به نفع خود و یا حتی کودتا استفاده کنند.
به هرصورت این نکته بسیار مهم است که در میان کنشگران سیاسی امروز ایران تحرکات خودبخودی در کنار رهبری آگاهانه و تکثرگرا توامان در نظر گرفته شود چرا که امر «خودبخودی» به عنوان یک تئوری مانند روشی است که سنت تحولات بنیادین جامعه حامل آن بوده و هدف تکامل تاریخی بشمار می آید، همزمان باید تحرک خودبخودی به روش پراتیک و شیوه ی سیاسی نیز در نظر گرفته شود و البته مهم تر از همه این است که سیاست پراتیک و عمل واقعی را با تجزیه تحلیل های مکانیکی تئوریک اشتباه نکرد

کدام چپ آلترناتیو است : منفعل یا منفعل

عابد رضایی
به آنان که سبز اند، ساکت و برّه برای چوپان خویش باید اذعان داشته راه پیروزی بر حکومتی که که سالهاست خون می‌ریزد برای حفظ بقای خود راهی‌ جز تحرکات قهر آمیز باقی‌ نمانده است.
اما در این میان روایت از سبز و برّه بودن شامل حال مردمی که هر روز در خیابان‌ها بر اثر عدم وجود آگاهی‌ دست به واکنش میزنند از برای رسیدن به خواست‌هایشان نیست چرا که مسیر حرکت اینان نه بر اساس آگاهی‌ طبقاتی و نوع مبارزه که صرفاً اعلام اعتراض خود به شکلی‌ کودکانه و ایده آلیستی است اما به دور از درک شرایط واقعا موجود که نتیجهٔ تبلیغات سازماندهی نیروهای اجتماعی است که نفع آنها همان در عدم آگاهی‌ مردم برای فشار از پایین و چانه زنی‌ از بالا به نفع خویش است
سبز را آنان ساختند که جنگ با عراق و سرکوب انقلاب ۵۷ را سازمان داده بودند ولی‌ در این میان و نمادین شدن رنگ سبز آن هم در میان مردمی که سالها چوب سازندگان سبز را خورده بودند امری غیر طبیعی قلمداد میشد صدای اعتراضی که باید به واسطهٔ نیروهای چپ که نقشی‌ سازش ناپذیر در مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی داشتند ناگهان به توسط خود قاتلان مردم نمایندگی‌ شد حال این که چگونه این اتفاق افتاد در بین نیروهای چپ بسیار مورد برسی‌ قرار گرفته است اما چپ‌هایی‌ که در مورد این اتفاق پیش آماده بحث میکنند و گاها حتا مردم را از این عمل مورد سرزنش قرار میدهند خود ناگهان برای غافل نماندن از حرکات راست‌ها که میلیونها انسان را در ایران به واسطه‌های مختلف تصمیم به بازیچه قرار دادنشان‌ دارند در کنار این‌ها قرار میگیرند و با پشتیبانی‌ از تهییج پیش آماده در عرصهٔ خیبانها بدون وجود آگاهی‌ آن را انقلاب میخوانند و نمونهٔ حزب کمونیست کارگری به رهبری حمید تقوایی نمونهٔ آن است.
انقلاب بدون وجود آگاهی‌ طبقاتی برای کمونیستها چگونه ممکن است؟
اما از طرف دیگر جریان بهمن شفیق و کورش مدرسی حضور اعتراضی میلیونی مردم را بی‌ رابطه به مناسبت اقتصادی تولید به شیوهٔ سرمایه داری میخوانند با این اسدلل که این جنبش کمونیستی نیست اما فرق از درک این امر که جنبش کمونیستی بر خلاف دیگر جنبش‌ها بر اساس برنامه ریزی و انتقال آگاهی‌ شکل می‌گیرد آن هم درون جنبش‌های خود بخود موجود در تضاد‌های ایجاد شده به دست خود سرمایه داری
مارکس: جهان آبستن ضدّ خویش است
حزب حکمتیست هم خود با تمام عبارت پردازی‌هایش با پاسیف کردن جنبش اعتراضی در دل نظام سرمایه داری در آن سوی سیاست سبز قرار می‌گیرد؟حال باید پاسخ گفت روی کرد کمونیستها در شرایط کنونی چگونه باید باشد که در دو سوی سبز قرار نگیرد اما مناسبت را بر اساس پیشرف خویش تغییر دهد و چگونه است که کمونیسم این گونه به توسط این ۲ حزب بزرگ چپ ایرانی‌ به بیراهه میرود ؟

گفتمان چپ2

گفتمان چپ 1